کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ترسیم مصائب در شب نوزدهم رمضان

شاعر : قاسم صرافان     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود         شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود

با وضو آمد به قصد لیـلـة الفرقت، علی!         ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود


مسجد کـوفـه کجـا، پشت در کـوچه کجا         ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود

دور محرابت نمی‌بیـند ملائک را مگـر؟         با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود

ساقـیا در سجده هم جـام شهادت می‌زنی         اولین مستی که می‌خوانی تشهد در سجود

کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش         تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود

رسم شد شق الـقـمر کردن میان کوفـیان         از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود

در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود         دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود

بین فرزندانی اما این حسینت را غـریب         می‌کـشندش با لبان تشنه در بین دو رود

با یـتـیـمـان آمـدم پشت ســرای زیـنـبـت         شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع زیر صحیح نیست زیرا هر دو رود دجله و فرات در غرب کربلا قرار دارند و بین دو رود بودن کربلا صحیح نیست

بین فرزندانی اما این حسینت را غـریب         می‌کـشندش با لبان تشنه در بین دو رود

زبانحال حضرت علی علیه السلام در شب نوزدهم

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مـیـان قـبـلـۀ مـحـراب نـالـه هـا کردم            به هـر قـنـوت برای همه دعـا کـردم

برای اینکه به وصل حبـیـبه ام بـرسم            به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم


گـرفـته مسجـد کـوفـه شمیم تو زهـرا            ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم

میان گـودی محراب تا زمین خوردم            عجـیب یاد تو و داغ کـوچه را کردم

تو گیر کردی و نام مرا صدا کـردی            ببین به صورت خونین تو را صدا کردم

عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم            ببین به عهد چهـل سالـه ام وفـا کردم

دلـم ز بـس نـگـران نـگـاه زیـنب بود            دو شـانـۀ حـسنـیـیـن خودم رها کردم

مـحـارمـنـد کــنـون دور دخـتـرم امـا            اشـاره جـانـب گـودال کـربـلا کــردم

تمام شاخه گلانش به نیـزه چیده شود            به پیش دیـده زیـنـب گـلو بریـده شود

: امتیاز

شهادت حضرت علی علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

گشته به ماه رخ عیان اشک دو دیدۀ علی           بوی جـدائی آیـد از رنگ پـریـدۀ عـلی

دل شده چاه کوفه و گشته به دیده ام عیان           صورت خـون گرفته و قدّ خمیدۀ عـلی


یاد ز تربتش کـنم گریه به غـربتش کنم           می چکـد ازدو دیده ام خـون چکیدۀ علی

اشک و سکوت زینبش  حمل جنازه در شبش           خـاطره ای ز غـربـت یار شـهیـدۀ علی

ناله به چـاه می زند شعـله به ماه می زند           نیـمه شـب از درون دل آه کشـیدۀ علی

وجه خداست  لاله گون چشم حسین پُر ز خون           اشک حسن  چکیده بر فرق دریدۀ علی

شـدّت قـهر را ببین پستی دهـر را ببین           فاطمه را عـدو زنـد پیش دو دیـدۀ علی

زهر رسیده بر دلش شیر دهد به قاتلش           بوده به خصم، دوستی مکتب و ایدۀ علی

فاطمۀ شـهیده کو تا نگـرد که همچو او           خـم شـده سرو قامت دخت رشیدۀ علی

سوز کلام «میثمش» بوده ز آتش غـمش           نـالـۀ اوسـت از دل درد کـشـیـدۀ عـلـی

: امتیاز

زبانحال حضرت علی علیه السلام با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسین رضایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : ترکیب بند

بیا زینب تمـاشا کن تو مظلـومیِ بابا را           که نیلی گشته رخسارم بمانند رخ زهرا
بـیا زینب نگر فرقـم نمی‌آیـد دگر بر هم          
شـود با سینۀ پُر غم، پدر راحت از این دنیا


بیا زینب گـلِ بابـا شـنو صـوتِ مناجاتـم           که دیگرنشنوی از من صدایی در دل شبها
چنان زهرا شدم خسته که گشته ناله ام از جان           خـدایـا ای خــدا آمــاده ام طَلّـقـتُکَ دنـیـا
بـیا امشب وصیـت با تـو دارم نـازنـیـن من

تو می مانی و ای وای از اسیری همره دشمن

بیا ای مونس بابا مریز اینقدر، اشکِ تر           که ترسم از فراق من شوی همچون گلِ پرپر
روم من نزد زهرایم تو و جان عزیزانم           به استـقبال من آمد نبی و همرهش کوثر
ز بعد من تویی بابا که در غم غوطه ور گردی           فدای غصه های تو که میگردی چنین مضطر

ز بعد من تو شاهد بر غریبیِ حسن باشی           تماشای رخ زردش به قلـبت می زند آذر
ز بعد من غمِ عشق و به یغـما رفـتـنش بینی

حسین و نیزه وخنجر، دو صد زخم تنش بینی

تو می بینی برادر را که هم افسرده و زار است           تو می بینی که گلهای حرم آزرده از خار است
تو می بینی همه لب تشنه و مشک حرم خالی           تو می بینی که رفته ساقی و آزار بسیار است
تو می بینی حسینت بر زمین افتاده و دشمن           به تیغ کینه از روی جفا او را پرستار است
تو می بینی حرم آتش گرفت و کودکان گریان           میان خیمه ای سوزان امامت زیر آوار است
سخن کوته کنم زینب تو بینی بین طشت زر

سـر بـبـریـدۀ یـارت؛ شـوی مـحـو رخ دلـبـر

: امتیاز

ترسیم مصائب در شب نوزدهم رمضان

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

غـم، از غـم صدای شـمـا گریه می‌کند            سـر روی شـانه های شما گریه می‌کند

شب که پناه می‌بری از بی کسی به چاه            مهـتـاب پـا به پـای شـما گـریه می‌کـند


کوفه مدینه نیست! ولی کوچه، کوچه است            هـر وصلـۀ عـبـای شـما گـریه می‌کـند

یک کـیـسۀ قـدیـمی نـان و رطب مدام            دنـبـال ردّ پــای شـمـا گـریـه مـی‌کـنـد

مهمانی آمدی، کـمی از شیـر هم بخور            ظـرف نـمـک برای شمـا گریه می‌کند

دستم به دامنت، نـرو بـدبخـت می‌شود            پشت سـرت گـدای شما گـریه می‌کـند

از داغ مـویِ سوخـتـۀ پشت در، هـنوز            گـیـسوی بـی حـنـای شما گریه می‌کند

: امتیاز

ترسیم مصائب در شب نوزدهم رمضان

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

کشتی عـالـم ایجاد به موج خـطر است           چرخ را توطئه ای باز مگر زیر سر است

کوفه از نقـشه شوم دگری با خبر است           دل شب جانب مسجد شبحی رهسپر است


تیـغ در جامه نهـان جانب مسجد پـویـد

گام گامش سخن از فاجعـه ای می گوید

شـرر از فـاجـعـه بـرق نگـاهـش ریـزد           تیره گی از دل تاریک و سیاهش ریزد

خـشـم دادار ز تـصمیـم گـنـاهش ریـزد           آسمان خـون بنگر بر سر راهش ریزد

با شتاب از همه جا روی به مسجد آرد

نـقــشـۀ ریخـتـن خــون عــلـی را دارد

کاش گردد ز سماء صاعقه نـازل شـب           کاش از پنجۀ غـم پـاره شود دل امشب

یـا سـر راه بـگـیـرید به قـاتــل امـشـب           یا عـلی را بـنـشـانـید بـه مـنـزل امشب

چه به تعجـیل ز ره مهر جهان تاب آید

نگـذاریـد که مــولا سـوی محـراب آیـد

آسـمان نـالـه خـدا را ز دل تـنـک بـزن           شیشه عمـر قـدر را ز قضا سنگ بزن

کوفه آتش بخود از بردن این ننگ بزن           حلـقـۀ در به کمربنـد علـی چنـگ بـزن

مرغکان سخت به منقار عبایش گـیرید

ورنـه فردا همگـی نوحه بـرایش گیرید

مظهر صبر خدا داده ز کف تاب امشب           چه به تعجـیل رود جانب محراب امشب

چشم خود پور مرادی زده بر خواب امشب           تا به تیغش دهد از خون علی آب امشب

امشب از اشک رود هستی عالم بر آب

مسجد کوفه بخود آی و علی را دریاب

شده نزدیک که طوفان همه جا را گیرد           زلـزلـه قـامـت ارکـان هُــدی را گـیـرد

مـوج خون دامـن محراب دعا را گیرد           یـک نفـر نیـست ره شیـر خدا را گیرد

منبر و مسجد و محراب بر آرید خروش

آخر ای مسجدیان از چه نشستید خموش

آه مـولا بــسـوی بـیـت خـدا گــام نـهـاد           پـای در قـتـلگـه خـویش سر انجام نهاد

داغ هـجــران به دل امــت اسـلام نـهـاد           دسـت بـر گـوش قـدم بـر زبـر بام نهاد

گویی آخر سخنش را بجـهان می گـوید

نه چه جانسوز و دل انگیز اذان می گوید

عاشق این است که از شوق وصال یارش           خصم را خواند و از خواب کند بیدارش

خـبر از سر ضمیرش دهد و از کارش           تـا بـه تـأخـیـر نیـفـتـد شـرف دیــدارش

زودتـر از هـمـه بـشـتابـد و قامـت بندد

نـشـود قـامــت او دسـت قــیـامت بـنـدد

اوست آرام ولی ارض و سماء می لرزد           جز دل او همه عالـم به خـدا مـی لرزد

مسجد و منبر و محراب و دعا می لرزد           دست و تیغی است که در موج فضا می لرزد

جـان حق در خطـر افـتاده خدا می داند

یک نفر نیست که تیغ از کف او بستاند

آسمان شعله، فضا دود، زمین زلزله شد           عـالم نـا متـناهـی هـمـه جـا ولـولـه شـد

کوفه تنها نه؛ که در عرش بپا غلغله شد           حـامـل وحی بفـریـاد در آن مرحله شد

شـاهـد حُسـن خـدای ازلـی را کـشــتـند

آه ای مـسـجـدیـان آه عـلـی را کــشـتـند

ایـن نـظام اسـت که یکـباره بـهم افـتاده           یـا وجود اسـت که در بیـم عـدم افـتـاده

لـوح آغشـته بـه خون گـشته قلـم افـتاده           عـلی از پـای بـه شمـشـیـر سـتم افـتـاده

رفته از هوش و همه دیده بسویـش دارند

شاید از اشک حسن باز بهـوشش آرنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها حتی سایت نخل میثم « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

تیـغ در جامه نهـان جانب مسجد پـویـد           گام گاهش سخن از فاجعـه ای می گوید

چه بـه تعـجـیل زره مهـر جفا نتاب آید           نگـذاریـد که مــولا سـوی محـراب آیـد

شده نزدیک که طوفلن همه جا را بگیرد           زلـزلـه قـامـت ارکـان هــدی را گـیـرد

اوست آرام ولی ارض و سماء می لرزد           جـز دل او عـالـم هــمـه جـا مـی لـرزد

آسمان شعله، فضا دود، زیمـن زلزله شد           عـالم نـا متـناهـی هـمـه جـا ولـولـه شـد

شـاهـد حُسـن خـدای ازلـی را کـشــتـاد           آه ای مـسـجـدیـان آه عـلـی را کــشـتـند

ایـن نـظام اسـت که یکـبـاره بـهم افـتاد           یـا وجود اسـت که در بیـم عـدم افـتـاده

حالات حضرت علی علیه السلام در شب نوزدهم

شاعر : علی سپهری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

گـفـتـنـد فـرق فـاتح خـیـبـر شکـسته شد           فرقش نه...رکن دین پیمـبر شکسته شد

حالا که نیست فاطمه اش سر، شکسته شد           تا زنده بود کِی سر حیدر شکسته شد؟!


در کـوچـه فـاطمـه سـپر مـرتضاش شد

حـالا که نیست اوج غـریبـیش فاش شد

حـیدر اگـر به بستر خود گریـه می کند           در لحـظه های آخـر خود گـریه می کند

تنهـا بـرای هـمـسر خـود گریـه می کند           بـر آیـه هـای کوثـر خـود گریه می کند

سی سال قلـبش از غم زهـرا کبـاب شد

سـی سـال با نگـاه مـغـیـره عــذاب شـد

فرقش شکست، خانه ولی در خطر نبود           زن پشت درب خانه و آن سو شرر نبود

شـکر خـدا کـه دشمن او پـشت در نبود           ایـن بار از مـغـیره و قـنفـذ خـبـر نـبود

شمـشیر گـرچه تا وسـط گـونه اش برید

در روز دفـن فـاطـمـه آقـا قـدش خـمـید

عمـر علـی سرآمده و آخرین شب است           مولا میان بستر خود غرق در تب است

حالا که قلبش از غم و غصه لبالب است           دلواپـس حسین و پـریشـان زینـب است

عـباس تو بمان که نصیحـت کنـد تو را

دربـارۀ حـســیـن وصــیـت کـنـد تـو را

این کیـنه ها دو مـرتبه تکـرار می شود           در کـربـلا حـسـیـن گـرفتـار مـی شــود

در قتـلگـه کـه معرکـه دشـوار می شود           روبـاه هـم شـبیـه سـگِ هـار مـی شـود

از هر طرف به پیکر او حمله می کنند

در پـیـش چـشم مـادر او حمـله می کنند

تا سـعی می کـند که بـه زانـوش پا شود           سنـگی دوبـاره سمت جبـینش رها شود

با نیزه جسم بی رمقـش جا بـه جا شود           از پـشت عاقـبت سرش از تن جدا شود

عصـر دهم بـه زخـم دل مـا نمک زنند

طـفلان و دخـتران حـرم را کتـک زنند

: امتیاز

حالات حضرت علی علیه السلام در شب شهادت

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خون دل‌های علی گل کرد بر فرق سرش          می‌برد این دستۀ گـل را برای هـمسرش

آنکه عمری کرد دلجوئی ز پا افـتـاده را          حال می‌ریزد گـل از خون در میان بسترش


مسجد و محراب و منبر در فروغی از خلوص          مـحشـری دیـدنـد در حـال نـماز آخـرش

بعد زهـرا با همان عشق و  محبت بارها          دیـد زهـرا را ولیـکن در نگـاه دخـترش

کم کم از پا می فتاد این شمع و از غم زینبش          بال و پر میزد چنان پروانه در دور و برش

گفت عباسم علمـدار حسـین مـن تو باش          این وصیت نامه را بنوشت با چشم ترش

گفت با پروانه های خویشـتن پنـهان کنند          همچو زهرا نیمه شب در خاک غم خاکسترش

پُر شد از شهد شهادت تا که جامش عشق گفت          ساقی کوثر رود امشـب به سوی کوثرش

از سخن گفتن وفائی گر که کم کم شد خموش          قطره قطره اشـک می افتاد روی دفترش

: امتیاز

حالات حضرت علی علیه السلام در شب نوزدهم

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

نمک و شیـر را به دستش داد           بـا هـزار و یـک آرزو دخـتـر

گـفت ای دخـتـرم کـجـا دیـدی           دو غـذا روی سـفــرۀ حــیــدر


دخـتـرش دسـت را جـلو آورد           تـا نمـک را ز سـفـره بـر دارد

تا که در هم نگاهشان گره خورد           دیــد بـابــا دوچـشــم تــر دارد

گـفـت بـابـا که دخـترم امـشب           زخـم های دلـم عمیـق تر است

از روی سفـره شیـر را بردار           که علی با نمک رفیق تر است

بـعد افطـار بـا دو دیـدۀ خـیس           گـرچه بـا دخـتـرش تبـسم کرد

حـال بـابـا عجیـب بود عجیب           دخترش دست و پای خود گم کرد

دید هر لحظه بی قرارتر است           آن ابرمرد بی نظیـر و شـجاع

خیره می شد به آسمان، می خواند          زیـر لب آیـه هـای اسـتـرجـاع

شـب بـه نـیـمه رسیـده و دیگر          مــوقــع رفــتــن امــیــر شــده

کـودکـان گـرسـنـه مـنـتـظـرند          حرکـت کـن عـلی که دیر شده

پس عبا را به دوش خود انداخت          کیسه را پر ز نان وخرما کرد

مثل هرشب پس از " به نام خدا          یـک تـوسـل بـه نام زهرا کرد

در دلش مجلسی ز روضه به پا          بــاز بـا قـصـۀ جـوانـــش شــد

فقط انگار روضه خوان کم داشت          درب و دیوار روضه خوانش شد

سمت مقصد، علی که حرکت کرد          نـاگهـان چــشـم اوبـه در افتـاد

در برایش چه روضه ای می خواند          یـاد گـیـسـوی شـعلـه ور افـتاد

شعله ها را کمی خنک تر کرد          اشـک چـشـمـان حـیـدر کـرار

در هیـاهـوی روضـه هـای در          نمکی هم بـه روضه زد دیوار

بـعـد مـرغـابیـان داخل صحن          مـیــخ در ســد راه مــولا شــد

حــرف مـیـخ دری وسـط آمـد          در دل بــوتــراب غــوغـا شـد

قلـب حیـدر رهـا شـد از کـوفه          رفــت ســمـت مـدیــنـۀ زهـرا

تـیزی میـخ یـکطـرف، وای از          داغـی مـیــخ وســیـنــۀ زهـرا

مـرتضی نـاگهان بـه خـود آمد          میخ را از عبای  خود وا کرد

پای خود را درون کوچه گذاشت          یـاد کـوچه دوبـاره غوغا کرد

بعد از آن بیـن کوچـۀ تاریک          در دلـش شـور و همـهمه افتاد

در سکـوت شـبی پر از غصه          یـاد تــشـیــیـع فــاطـمـه افـتـاد

قــلبـش از بـی وفـایی مـحـض         تک تک مردمان کوچه گرفت

بی وفـایی هـوای خواندن کرد         روضه را از دهان کوچه گرفت

کـیسه کـم کم سبک شد ومولا          سـهـم خـرمای کـودکان را داد

داشـت کـم کـم دم اذان می شد          کـاخرین قرصهای نان را داد

آسـمـان و زمـیـن هـمـه مـحـو          قـدرت گـام اسـتـوار عـلیـست

سـمت مسـجد روانـه شد حیدر          ابـن مـلجم در انـتظار علیست

رکـعتی بـا خدای خـود دل داد          بــعــد افـــتــاد روی ســجــاده

بین مـحراب غرق خون خـود          فـاتـح خــیـبــر اســت افــتــاده

بـی رمـق گفت وای اگـر بـیند          غـرق خـون پیکـر مـرا زینب

کاش می شد سـرم شـود بسـته          تـا نــبـیـنـد ســر مـرا زیــنـب

روضه اینجا رسید و دلخونها          دل بـه دریـای رسـتخـیز زدنـد

روضه خوانهای شعر نوزدهم          هـمـه بـه کـربـلا گـریـز زدنـد

یا علـی زیـنب تو تاب نداشت          که شکـسـته سـر تـو را بـیـنـد

لیـک خـواهد رسید آن روزی          کـه سـری را بـه نیـزه ها بیـند

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب با امیرالمومنین علیه السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

قـرآنِ زیـنب سـوره ات کـوتـاه تـر شـد           بابا چـرا افـطـارت امشب مخـتصر شد

نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد           دخـتــر شدن خـیـلی بـرایم درد سر شد


مـن دخـتـری بـابـایـی ام دلـشـوره دارم           در خواب دیـدم که سرت شَقّ القمر شد

امـشب زمـین و آسـمان کـرد الـتماست           امـشـب دعـاهــایـم تـمـامـاً بـی اثـر شـد

حـتی هـمـین نعـلیـن هـای وصـلـه پیـنه           گـفتـند آقـا جـان نـرو مسـجـد، اگـر شـد

اصـلاً خـبـر داری دلـم خـیـلی گـرفـتـه           دیدی که سر دردم از امشب بیشـتر شد

یـادم نـرفـتـه خـانـه ای کـه در مـدیــنـه           آتـش گـرفت و معـبـر آن چِـل نـفـر شد

یـادم نرفـته کـوچه دسـتان تـو را بـست           مادر زمـین خورد و شهـیدِ میخ در شد

یـک وقت دیدی کـوفه هم شد دشمن ما           یک وقت دیـدی ناله هـایم پُـر شـرر شد

یک وقـت دیـدی که سـرِ دروازه شهـر           خیرات این مـردم به اطفـالِ تو شَر شد

یک وقـت دیدی کـه اراذل سـر رسیدند           صدها جسارت از حرامی ها به سر شد

چه فکـرهـایی کـه نکـردم از سـر شب           بـازار و چـوبِ مـحـمـلِ خـونـی زینـب

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب با امیرالمومنین علیه السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : رباعی

خستگیِّ تنت از بال و پَرت معلوم است           حال و روزت ز نماز سحرت معلوم است

مرگ من، مرگ حسین و حسنت، سرفه نکن           چقدر لختۀ خون دور و برت معلوم است


ابـن ملـجـم چـه بـلایـی سـرمـان آورده           دیدم آخر به خدا زخم سرت معلوم است

بعد مادر به گمانم که قدت تا شده است           این هم از درد شدید کمرت معلوم است

به روی صورت پاکت عرق مرگ نشست           خس خس هر نفس مختصرت معلوم است

خون و اشک از سر و روی تو بریزد با هم           نـگـرانـی دل شعـله ورت معـلوم اسـت

داغ اولاد چه آورده سـرت، پـیـر شدی           بغض پی در پی و زخم جگرت معلوم است

هـمـۀ شهـر شـنـیـد إنـقَـطَعَ ظَـهـری را           خرد شد باز غرور پسرت، معلوم است

اُمّ إیمن به من از رخت اسارت میگفت           صدق گفتار وی از چشم ترت معلوم هست

گفتی عباسِ گلم، جان تو و جـان حسین           همۀ کرب و بلا در نظرت معلوم است

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام

شاعر : حمید کریمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

ای نـخل های خـستـه مـولای شما رفت           ای چـاه های صبر دیگر مرتضی رفت

گـلـدستـه ها را نـیـست جـز آوای مـاتـم           محراب را آن شور و آهنگ و دعا رفت


بـهر یتـیـمان نـان و خـرمـایـی نیـاورد           آنکس که مـی آورد نـان سفـره ها رفت

بـر زهـر تیـغ ابـن ملجـم بـس اثر ماند           اما طبیب از دست و دارویش شفا یافت

آمــد صــدای قَــد قُــتِــل از آسـمــان ها           از قـلـب هـا بـر آسـمـان؛ آهِ عـزا رفـت

از فُـزت ربِّ الـکـعـبـه بـاشـد آشـکـارا           در اوج غـربت رهنـمای ما سـوا رفت

سـیـمـای مـولا می کـند تـفسـیـر غربت           عـدل مـجـسـّم رهـبـر آیــیـنـه هـا رفـت

گل نـغمـه اش انّـا الـیـه راجـعــون بـود           بـهــر مـلاقـات خـدا شــیـر خـدا رفــت

با روی گلگون قلب خون فرق شکسته           مـظلـوم عـالم در بـر خـیـر النـسا رفت

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

خستـه از مردمِ دنیاست، چه تنهـا مانده           چند سالی است که در حادثه ای جا مانده

وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید:           چند ساعـت ز هـجـران تو زهـرا مانده


زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ: اَغِثْنِی یا رَب           فاطمه رفت، خدا حـیدرش ایـنجا مـانده

بعدِ سی سال غریبی و غـمِ در به دری           باز، چشمانِ علی سوی “دری” وا مانده

او فـقـط منـتظـرِ فـاطـمۀ زهـرا بود…           پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده

زینبش گفت: پس از حادثۀ «سیلی و در»           نه در این خانه حسن مانده، نه بابا مانده

سحـرِ نـوزدهـم بـودعـلی راهـی شد           می رَوَد سوی قـراری که به فردا مانده

با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت           در و دیـوار و ستـون ها به تماشا مانـده

فاطمه، مـنتـظرِ دیـدنِ روی علـی و …           این طرف دیـدۀ طفـلان؛ پِـیِ آقـا مانده

یک طرف، زینب و کلثوم و برادرهایش           یک طرف، فاطمه و حضرتِ طاها مانده

یک طرف، “خاک” عزادارِ غمِ بابایش           یک طـرف، منـتظرش عـالمِ بـالا مانده

ولی انـگار که دلتـنگِ رُخِ فاطمه است           رفت مـولا و.جهان، واله و شیدا مانده

وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی:           روی “در” چند نخ از چادرِ زهـرا مانده

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه وقایع کوچه و ... در مدینه بود و شهادت مولا علی در کوفه این مصرع معنا ندارد ضمن اینکه در بیت آخر هم باز تکرار شده است به همین دلیل مصرع دوم عوض شد

وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید:           روی در، چند نخ از چادرِ زهـرا مانده

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

فاطمه، مـنتـظرِ دیـدنِ روی علـی و …           دو سـه تـا چشـم، ولـی در پِـیِ آقا مانده

مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود           فـریـاد بـی‌صـدا، غـم دل بود و آه بـود

دیگر پس از شهادت زهـرا به چشم او           صبح سـفـیـد هم‌چو دل شب سـیـاه بـود


دانی چرا جـبـین عـلـی را شـکـافـتـنـد؟           زیرا به چـشم کـوفه عـدالـت گـنـاه بود

خونش نصیب دامن محـراب کـوفه شد           آن رهـبـری که کعبه بر او زادگـاه بود

یک عمر از رعیت خود هم ستم کـشید           اشک شبش به غربت روزش گواه بود

دستش برای مـردم دنیـا نـمک نـداشت           عـدلـش به چشم اهـل طمع اشتـبـاه بود

هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب           حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود

مـولا پس از شهادت زهـرا غـریب شد           زهرا نه یار او که بر او یک سپـاه بود

وقتی که از محاسن او می‌چکـیـد خون           عـبـاس را به صـورت بـابـا نـگـاه بود

میثم هزار حیف که پوشیده شد ز خون           رویی که بهر گـمشـدگان شمـع راه بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

دستش برای مـردم دنیـا نـمک نـداشت           عـدلـش به چشم بی‌نگـهـان اشتـبـاه بود

شهادت حضرت علی علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کیسه‌های نان و خرما خواب راحت می‌کنند         دست‌های پـیـنـه دارش استـراحت می‌کنند

نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند         ناکـثـان هم از عدالت های او راحت شدند


ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست         شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست

درد را بـا گــریـه‌هـای بـی صـدا آزار داد         با لـبـاس نـخ نـمـایـش، کـوفـه را آزار داد

عدل و ایمانش اگر بر خصم مشگل ساز بود!         روی مسکـیـن‌ها درِ دارالـخـلافـه باز بود

دشمنـانـش در لـبـاسِ دوست بسیارند و او         بـنـدگـان کـیـسه‌هـای سـرخ دیـنـارنـد و او

ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود         مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود

نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگـین می‌کند         درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می‌کند

حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست         داستـان بچه هاشان بی نـمـازی عـلـی ست

گــام در راهِ فــلانـی و فــلان بـرداشـتــنـد         از اذان ها نام او را مغـرضان بـرداشتـنـد

جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد         چـاه ها دیدند مـولا خـستگی را خسته کرد

جُرم سنگینی ست، تـیغ ذوالـفـقاری داشتن         زخـم ها از بدر و خـیـبـر یادگـاری داشتن؟

جُرم سنگینی ست، از غم کوله باری داشتن         مثل پـیـغـمـبـر عـبـایِ وصله داری داشتن

جُرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن         با یـتـیـمـان روزهـای گرم هـمبـازی شدن

جُرم سنگینی ست، جای زر، مقدر خواستن         در دو دنـیـا خـیـر خواهـیِ برادر خواستن

جُرم سنگینی ست، در دل عشق زهرا داشتن         سـال ها در سیـنـه داغ کهـنـه ای را داشتن

هیچ طوفـانـی حـریف عـزم سُکـانش نبود         تـیـغ تـیـز ابـن مـلـجـم قـاتـل جـانـش نـبود

پشت در، آیینه اش را سنگ غافـلگیر کرد         زخـم بـازویـی، امیـرالمومنین را پیـر کرد

مرگ سی سال است بر او، خنجر از رو می‌کشد         هر چه مولا می‌کشد، از درد پهلـو می‌کشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند         مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند

بیت زیر مشکل محتوایی دارد چرا که کلمه مشکل ساز بصورت عام و کلی آمده است و جدای از اینکه در تضاد با کلمات قبلی « مهربانی نگاهش» می باشد در شأن امیرالمومنین هم نیست لذا بیت زیر تغییر داده شد

مهربـانـی نگـاهش حیف مشگل ساز بود!         روی مسکـیـن‌ها درِ دارالـخـلافـه باز بود

مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

کردی هماره مرگ طلب از خدا، علی            تا مستـجـاب شد به نـمازت دعـا؛ علی

شب را به شوق مرگ نخفتی که صبحدم            فرقـت شود بطاعت یکـتا، دو تا، عـلی


اطفـال در خـرابه و مرغـان به لانه ها            بـا هـم گرفـتـه انـد بـرایـت عـزا، عـلی

ای مهربان پدر به یـتیمان ز جای خیز            بر کودکان خود ببر امـشب غـذا، علی

آن شب قَدَر ز سوزِ درون داشت با تو راز            کامشب کمین گرفـته براهت قضا علی

محـراب لـب گـشوده و فریاد می کشید            یک امشبـی به جـانب مسـجد میا، علی

پـیغمـبرِ در به نالـه در آمـد مـرو مـرو            ای با خـبـر ز نـقـشه خصـم دغـا علی

هستی ز بیم، جان خود از دست داده بود            بگـذاشتی بجـانب مسـجد چـو، پـا عـلی

گـفتی اذان آخـر خـود را بشوق مرگ            کردی ز خواب قاتل خود را صدا علی

تا تـیـغ کـیـن رسـیـد به فـرق منـیـر تو            زهرا به خُـلد نـاله زد و گـفـت یا علی

"میثم" کـه گشته مشتری درد عشق تو            عـاشـق بـود ولای تـو را بـا بـلا عـلی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت در در تمام سایت ها حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا غلط تایپی است لذا اصلاح شد

ای مهربان پدر به یـتیمان ز جای خیز            بر کودکان خود بر امـشب غـذا، علی

شهادت امیر المؤمنین علیه السلام

شاعر : امیر حیاتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نشان آمدنت، روی کعـبــه حــک شده بود           و صبر کعبه که لبــریز از تَـرک شده بود

دوباره کعبه ترک خورد؟! یا سر تو شکافت؟           از این پدیده، زمان هم دچار شک شده بود


شکاف کعبه، فدای سرت، چه سرّی داشت؟!          نشان مرگ و تولد، که مشتـرک شده بود !

در شکسته، لـگـد، گـریـه های در کـوچـه          غــمی بـــزرگ،به انــدازۀ فــدک شده بود

: امتیاز

ذکر زمزمه ای شهادت حضرت علی علیه السلام

شاعر : سید محسن حسینی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

آه، زینب بـیـا ای دخـتــر من * بیــا کـنــار بستــر من * شد لحظــه های آخــر من * وای وای

آه، این من و این تقدیرم امشب * بیا شفا می گیرم امشب * در کوفه من می میرم امشب * وای وای


کـنــار بستــر من امشب هــمه بمـانـید            سـورۀ کـوثـر امشب برای من بخوانید

یافاطمه یازهرا ، یافاطمه یازهرا (۲ )

************************

آه، چه طعنه هائی که شنفتم * درموجی از خون تا که خفتم * فزت و رب الکعبه گفتم * وای وای

آه، اگر چه خود مشکل گشایم * شرمنده از تیغ جفایم * چون کرده او حاجت روایم * وای وای

از آه سیــنه من گــرفــتــه ماه کــوفــه            بر غربتم بگرید هـمـیــشه چـاه کــوفه

یافاطمه یازهرا ، یافاطمه یازهرا (۲ )

************************

آه، چها بگــویم من ز کیــنه * از آه مانــده کــنج سیــنه * از کــوچه تنگ مــدینه * وای وای

آه، دیدم ز قرآن کوثر افتاد * از یاس من برگ و بر افتاد * زهرای من پشت درافتاد، وای وای

دیدم که قطره قطره اشکش چکیده میشد              دستش به دست زینب پایش کشیده میشد

یافاطمه یازهرا ، یافاطمه یازهرا (۲)

: امتیاز

ذکر زمزمه ای شهادت حضرت علی علیه السلام

شاعر : حسین رضائیان نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

ای طــفــل یتــیــم کـوفـۀ غــم             ای مانــده میــان کوچــۀ غــم

ای پیر مریض و دیــده بستـه             ای فقــیــر دل غمین و خستـه


ای کوفۀ غصــه ها و غـم ها             ای چــاه انیــس بی کــسی ها

ای میخ در و شــانه و مسمار             من رفتــنـی ام خــدانــگـهدار

فــرقم بشــکــسته             ازضربت شمشیر

آورده یــتــیــمــی             از خانۀ خود شیر

عــبــاس دلاور و رشــیـــدم             سر را به نهاده روی دیــوار

از گریه ی خود به پا نموده             غوغــا به دل حیــدر کــرار

******************************************

ای دخـتــر دل شــکــستــۀ من            ای زیـنـب زار و خـسـتــۀ من

همــراه اباالفضل و حـسیــنــم             نــزدیک بیـا تو نــور عیــنــم

یــادت نـــرود دشــت بــلا را             هـنگــامــۀ سخت کــربــلا را

امــیــد بــرادرت بــــمــانـــی             هــم سنگــر مــادرت بـمــانی

قـربــان دو دستت             ای ساقی عطشان

جـــانــم به فــدای             این چشم غزل خوان

گــر علقمه رفتی ای عزیــزم             یــاد لب عطشان حسیــن باش

مشکت بنــما تـو پُــر ز آب و             تو ســاقی طفلان حسیـن باش

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در بستر شهادت

شاعر : مهدی قربانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

رستگــاریِ خــودم را زِ سحـر می بینم            رویِ فــرقم به خدا خـونِ جگـر می بینم

گرچه از زخم، سرم تا نوکِ پا میسوزد            خــویش را در وسطِ شعـلــۀ در می بینم


خانه ام سوخت،گُلم سوخت،دلم سوخت،فقط            سالها هست که خــاکستر و پَــر می بینم

همه سرمایهٔ من فاطمه ام بود که رفت            از غم اوست که یک عمر شرر می بینم

زینـبـم گـفت بمـانــم ، وَ بمانــم چه کـنم            من که جامانده خودم را ز سفـر می بینم

دختــرم گــریـه نکـن کـربـبـلائی داری            من تورا پشتِ سـرِ نـیـزه و سر می بینم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

همه سرمایهٔ من فاطمه ام بود که رفت            بعدِ او خسته شدم بس که ضرر میبینم

دختــرم گــریـه نکن دور نمائی داری            من تورا پشتِ سـرِ نـیـزه و سر میبینم

زبانحال امیر المؤمنین علیه السلام

شاعر : سیید هاشم وفائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

از شرار دل من چـشم تــرم می سوزد            دل من بیشتر از زخــم سرم می سوزد

مثل نخــلی كه فتــاده است كنــار دریـا            دل گرفته شرر و چشم تــرم می سوزد


برغریبی حسین و حسن و زینب خویش            همچنان شمع؛ دل شعـلـه ورم می سوزد

تا به رخســارۀ عبــاس نگــاهــم افتــاد            دیدم از غصه وجـود پســرم می سوزد

چون به زینب نگرم یـاد كنم از زهــرا            گوئیا فــاطـمه پـیش نظــرم می ســوزد

اینـقــدر اشك نریــزیـد عــزیــزان دلــم            كه من از آتش این غم جگرم می سوزد

قدری از بستـر من فــاصله گیـرید همه           هر یتیمی كه بود دور و برم می سوزد

بسته ام بــار سفــر لیـك خــدا می دانــد           نگرم چون به شما بال و پرم می سوزد

ای« وفائی» به خدا تا ابدیت همه شب           همچنان ماه چراغ سحــرم  می ســوزد

: امتیاز